دفتر روان شناسی زهرا میرزاده بیدختی

این وبلاگ با راهنمایی و توصیه استاد محترم دکتر قنبری تشکیل شد.

دفتر روان شناسی زهرا میرزاده بیدختی

این وبلاگ با راهنمایی و توصیه استاد محترم دکتر قنبری تشکیل شد.

این وبلاگ برای کار های دروس استاد قنبری تشکیل شد .
امید است که بتوانم بعدها در رابطه با کارم از ان استفاده کنم.

  • ۰
  • ۰

یونگ

یونگ:
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس بود، که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی شناخته می‌شود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فرویدناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.» یونگ بعضی از معروف‌ترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده‌است مانند: ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها، پرسونا، عقده‌ها، آنیما و آنیموس،برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او می‌توان به روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ درباره‌ی زرتشت نیچه، انسان و نمادهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روان‌شناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روان‌شناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگی‌نامه‌ من، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
عقیده یونگ در مورد این این است که خدا، واقعیتی روانی است. دیدگاه دینی یونگ خیلی ملایم، با لطافت و منطقی است.
یکی از موضوعات قابل توجه در نظریه های یونگ، بحث پرسونا می باشد. مفهوم واژه پرسونا در مکتب روان‌شناسی تحلیلی ارائه شده توسط روان‌شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ عبارت است از آن چهرهٔ اجتماعی که فرد به دنیای بیرون ارائه می‌کند. به گفته یونگ: «نوعی ماسک دست‌ساز٬ که فرد برای ایجاد نهایت تأثیرگذاری بر دیگران٬ و همین‌طور برای پنهان کردن ماهیت حقیقی خود٬ از خود ابداع می‌کند». در دورهٔ رشد٬ توسعهٔ یک پرسونای دوام‌پذیر٬ بخشی اساسی برای انطباق و آماده شدن برای دوره بزرگسالی در یک دنیای بیرونی٬ واقعی و اجتماعی است. یک«خود (Ego)» قوی٬ از طریق یک پرسونای انعطاف‌پذیر با دنیای بیرون ارتباط برقرار می‌کند.یونگ ، پرسونا را در جشن فاسناخت برای توصیف تداعی میکرد.
بازل فاسناخت Basel Fasnacht

برای بیش از ۷۰۰ سال است که هرساله هزاران شهروند بازلی در حدود ساعت ۴ صبح در هوایی سرد دور هم جمع می‌شوند و منتظر چهار حلقه ساعت شهر شده تا شروع کارناوال ۳روزه را اعلام کند. در این کارناوال شرکت‌کنندگان ماسک و لباس مبدل می‌پوشند و به همراه گروه نوازنده فلوت و سایر سازهای بادی و طبلی در راستای خیابان رژه می‌روند.
ویژگی بعدی که میتوان در نظریه های یونگ یافت، کهن الگو ها می باشند:
درروان‌شناسی تحلیلی آن دسته از اشکال ادراک و دریافت را که به یک جمع به ارث رسیده‌است کهن‌الگو یا سَرنمون می‌خوانند. هر کهن‌الگو تمایل ساختاری نهفته‌ای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است. مانند اساسی‌ترین کنش‌های زیستی احتمالاً مهم‌ترین تصاویر ابتدایی در همهٔ دوران‌ها و نژادها مشترک است.
نمایی از فیلم کشتن مرغ مقلد. گریگور پک در نقش اتیکس فینچ. فیلمی که از سوی بنیاد فیلم آمریکا بهترین فیلم تمام اعصار شناخته شده‌است. شخصیت فینچ از منظر کهن الگوها سه کار انجام می‌دهد: پدر، قهرمان و ایده آلیست
یک کهن‌الگو را می‌توان همچون یک ذخیرهٔ هوش‌افزا، یک نقش سر، یا یک اثر ارثی تصور کرد که از طریق تراکم تجربیات روانی بی‌شماری که همواره تکرار شده‌اند تکوین یافته‌است. تصاویر ابتدایی محصول و مرتبط با دو عامل هستند: فرایندها و رویدادهای طبیعی که پیوسته تکرار می‌شوند و عوامل تعیین‌کننده درونی زندگی روانی و کل زندگی. این تصاویر با کمک طبیعت دوگانه به خوبی می‌توانند هر دو دسته دریافت‌های بیرونی و درونی را هماهنگ سازند و به آن‌ها معنا بخشند و اعمال انسان را در راستای همین معنا هدایت کنند. این تصاویر با هدایتغرایز ناب به درون قالب‌های نمادی، انرژی روانی را از سردرگمی عظیمی که ادراک محض پدیدمی‌آورد، خلاصی می‌بخشد. از این جهت این تصاویر قرینهٔ ضروری غرایز هستند، ولی افزون بر آن مکانیسمی هستند که بدون آن در یک وضعیت جدید ممکن نبود.
کهن‌الگوها نیز همانند دیگر مفاهیم تعریف‌شده در روان‌شناسی تحلیلی دارای دو ماهیت فردی و جمعیهستند. هرگاه نیروهای کهن‌الگویی در مقیاس گسترده فعال شوند، می‌توان انتظار نتایج خطرناک یا سودمندی داشت، زیرا کهن‌الگوها تعیین‌کنندهٔ نگرش‌های روانی و رفتار اجتماعی فرد و جمعند و هر کهن‌الگو حاوی هر دو دستهٔ ویژگی‌های مثبت و منفی است. اگر محتویات مثبت کهن‌الگو نتوانند به‌طور ناخودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند انرژی آن‌ها به جنبه‌های منفی کهن‌الگو منتقل می‌شوند و در این حال پس از مدتی آشفتگی‌های جدی و غیرقابل کنترل در روان انسان و در جامعه بروز خواهد کرد.

کهن‌الگوها عناصر فاسدنشدنی ناخودآگاه هستند اما شکل و شمایل آن‌ها اغلب تغییر می‌کند. کهن‌الگوها عناصر روانی هم‌بسته با غرایزند که یونگ در کتاب انسان و سمبول‌هایشآن‌ها را چنین توصیف می‌کند:

ادراک، غریزه از خود دقیقاً به همان ترتیب است که خودآگاهی ادراک از فرایند عینی زندگانی است.
۸ ویژگی کهن الگو های یونگ عبارت است از :۱. تجلی ژرف از ناهشیار جمعی ۲. تفاوتی بین شکل وظاهر و محتوی یک موضوع ۳.ظاهر و شکل ها هم باهم نسبت دارد و هم کامل کننده نیستند ۴.از عناصر شخصی و اجتماعی هستند ۵.شکل ناشناخته ان میتواند به صورت غیر مستقیم در ذهن بیاید ۶.شکل ان ناشناخته است ولی تاثیرات زیاد و دائمی دارد ۷.کهن الگو ها پویا هستند ۸.یک نوع خاصیت پیشگویی دارند.

 

منابع وکیپدیا _ دیوید وولف

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

فروید

فروید

زیگموند فروید متولد 6می1856 در جمهوری چک می‌باشد.
 برای درک شخصیت هر فرد غیر از عوامل جسمی باید ابتدا به رابطه او با مادرش توجه شود. فروید اطلاعات چندانی ، در این‌مورد به‌جای نگذاشته و در میان رؤیاهای کتاب تعبیر رؤیا ، فقط دو مورد به مادرش مربوط می‌شود. که این دو مورد وابستگی شدید او به مادرش را نشان می‌دهد. این وابستگی که او آن را از دیگران و حتی از خود هم پنهان می‌کرد ، در شناخت شخصیت فروید و حتی در درک ، کشف‌های اساسی او، یعنی عقده ادیپ، فوق‌العاده اهمیت دارد. تعجبی ندارد که ببینیم وابستگی فروید به مادرش ، چگونه به وابستگی او به همسرش هم به‌صورت عشقی مادر گونه تجلی می‌کند. عجیب‌ترین جنبه این واسه وابستگی تضادی است که در دوره قبل و بعد زناشویی او دیده می‌شود.  فروید در سال‌های نامزدی ، یک عاشق حرارتی مشتاق و بی‌نهایت حسود بود. ولی بعد از شروع زندگی مشترک، به همسرش به‌عنوان فردی درجه دو و می‌نگریست.حتی حق طبیعی مرد برای نظارت بر زندگی زن ، یکی از عقاید فروید و ناشی از اعتقاد برتری جنس مذکر بود.
 عقاید فروید درباره‌ی زنان با اغلب مردان معمولی اروپا در سال‌های 1880 تا 1890تفاوت ندارد ، ولی فرویدی یک مرد معمولی نبود. و در بسیاری زمینه‌ها دربرابر عمیق‌ترین تعصبات عصر خود طغیان کرده بود ،  بااین‌همه در مورد زنان ، عادی‌ترین عقاید و عقاید را تکرار می‌کند، و جان استوارت میل را به‌علت عقایدی که کمتر از پنجاه سال بعد مورد قبول دنیا واقع شد ، پوچ و غیر آدمیزاد، خطاب می‌کند.
 این تفکر نشان‌دهنده این است که فروید تا چه حد زنان را در موقعیتی پستی قرار می‌دهد. فروید زنان را چون مردانی اخته می‌دید، که انگار از خود جنسیت اصیلی ندارند و همیشه به مردان حسادت می‌ورزد.  فراخود ضعیفی دارند و موجوداتی پوچ و غیر قابل اعتمادند. و پنجاه سال بعد هم که دنیا به سمت توجه به زنان تغییر می‌کرد ، و هنوز همان عقاید قبلی خود را داشت . نکته جالب‌توجه این است که فروید ، به رغم خودکاوی( روانکاوی خود ) در مورد زناشویی خویش چقدر کور و نابینا بوده‌است.  و تمام سفرها و وقت‌های استراحت خود را با دوستان و همکاران و بدون همسرش می‌گذراند .  فروید حس همدردی نداشت ، یا خیلی کم داشت . و به شیوه‌ای که ویژگی طبقه متوسط است ، فقط به خود ، خانواده خود و افکار خود علاقه داشت.
 وابستگی فروید به وجودی مادر گونه منحصر به مادر یا همسرش نبود، بلکه بعدها این وابستگی به مردان مسن‌تر چون بروئر و همسن و سالان چون فلیس و شاگردانی چون یونگ هم منتقل شد. ولی درعین‌حال فروید برای نشان‌دادن استقلال خود  ، غرور تندوتیزی داشت و از مورد حمایت واقع شدن ، ابراز تنفر می‌کرد و خشمگین می‌شد. و این حس باعث شده بود که او آگاهی از وابستگی خود به دیگران را سرکوب کند و زمانی‌که دوستانش موفق نمی‌شدند ،  تا نقش مادری را کاملاً در مورد او ایفا کنند ، با قطع رشته‌ی دوستی ، این رابطه را مطلقاً انکار می‌کرد.  دوستی های بزرگ او همیشه شبیه یکدیگراند :  دوستی شدید برای چند سال و سپس قطع کامل رشته دوستی و تنفر تا صد طرح تا سرحد مرگ .
این سرنوشت دوستی او با بروئر ،  فلیس ، یونگ ، آلفرد آدلر رانگ و حتی شاگرد وفادارش فرنتسی بود که هرگز تصور نمی‌کرد روزی از فروید و نهضت او جدا شود. از نظر فروید ،یونگ می‌توانست آینده‌ی جنبش روان‌کاوی را تضمین کند، بااین‌همه رشته‌ی دوستی با او را نیز پاره کرد.   اما در قطع رابطه‌ی فروید با یونگ با قطع رابطه او با بروئر، فیلیس آدلر و دیگران تفاوتی وجود داشت .  اختلاف علمی فروید و یونگ اساسی‌تر از اختلاف عقیده فروید با دیگران بود. فروید مرد خردگرا بود و هدف او از درک ضمیر ناخودآگاه ، مهار کردن آن بود. اما یونگ به نسبت رمانتیک و ضد خردگرایی تمایل داشت و به اصالت خرد فکر و هوش شک داشت و ضمیر ناخودآگاه را معرف نا خردگرایی و عمیق‌ترین سرچشمه‌ی فرزانگی می‌دانست.
 باورهای دینی فروید چه بودن؟ باورهای دینی و آشکار است ، زیرا او اعتقادات خود را به‌وضوح در آثارش ، مخصوصاً آینده‌ی یک پندار، بیان کرده‌است .  و ایمان به خدا را تثبیتی است آرزوی حفاظت و حمایت کامل توسط وجودی پدرگونه می‌داند ؛ بیان میلی برای کمک گرفتن و نجات پیدا کردن ، در حالی که بشر با رهایی از پندار های کودکان و به کار گیریه نیروی خود و مهارت خود اگرنتواند خود را نجات بدهد ،دست‌کم می‌تواند به خود کمک کند . او آیین مذهبی را تقلیدی از آیین روان رنجورانه میدانست.
 از نظر فروید دین خطرناک است ، زیرا : 1) به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک می‌کند 2) دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است مانع رشد فکری و تفکر انتقادی می‌شود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده و در دیگر حوزه‌های فکری اثر می‌گذارد زیرا دین اصولاً در مورد همه چیزها ان اظهار نظر کرده ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان می‌شود تفکر باید آزاد باشد فروید مستقیماً دین را عامل عقب‌ماندگی انسان‌ها در طی قرون می‌داند با گسترش روشن‌فکری در اروپا دانش گسترش یافت به‌طوری‌که در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله شروع و در فلسفه از ایپک لذا با دکارت به بعد شروع می‌شود به‌ طورخلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد می‌شود 3) دین اخلاق را بر پایه‌های متزلزل قرار می‌دهد اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد به‌همین دلیل عقب‌نشینی دین باعث کم‌رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه این مطلب فروید را قبول ندارند.

 

منابع : کتاب رسالت زیگمویند فروید نوشته اریش فروم و وکیپدیا

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

هم‌بستگی منفی میان دین‌داری و تحصیلات( بالاخص در سطح عالی)
 مروری بر متون پژوهشی در ایران،  بالاخص شهر تهران نشان می‌دهد که از هر شاخص رفتاری که برای دین‌داری یا تعلقات مذهبی مردم استفاده کنیم تحصیلات هم‌بستگی منفی با دین‌داری دارد. و در دو تحقیق دکتر اسدی و همکاران در هزار و سیصد و پنجاه و سه و هزار و سیصد و پنجاه و هشت نتایج حاکی از آن بود که با بالا رفتن سطح تحصیلات پاسخ‌گویان از میزان نماز خواندن، روزه گرفتن، نذرونیاز و پرداخت خمس و زکات کاسته می‌شود. پژوهش دیگری در سال هزار و سیصد و هفتاد و چهار در مناطق شهری ایران انجام گرفت که حاکی از آن بود که سواد در سطح عالی، با شاخص‌های متنوع رفتار مذهبی مثل رفتن به مجالس روضه‌خوانی، شرکت در نماز جماعت مساجد، رفتن به زیارت اماکن مذهبی، نذر کردن و شرکت در جلسات دعا و نیایش ارتباط معکوس دارد. نتایج مربوط به شهر تهران همین پژوهش نیست که در سال هزار و سیصد و هفتاد و هفت انتشار یافت. مبین این واقعیت بود که با افزایش سواد (به‌ویژه در سطح دانشگاهی) رفتارهای مذهبی نام‌برده‌شده، افت محسوسی کرده است.( محسنی 1377)
 در خارج کشور نیز فرآیند مشابهی مشاهده‌شده است .  و به‌عنوان نمونه در پژوهشی جامع چنین نتیجه‌گیری شده است :  چنانچه شاخص دینداری ، فراوانی انجام فرایض دینی باشد دراین‌صورت گروه‌های کمتر تحصیل‌کرده اند .  به‌این‌ترتیب با توجه به این‌که مردم روزبه‌روز از لحاظ تحصیلات عالی پیشرفته‌تر می‌شوند، آیا باید منتظر کاهش تعلقات مذهبی مردم باشیم؟ و یا این‌که نتیجه بگیریم که افراد تحصیل‌کرده دانشگاهی، غالبا به‌علت موقعیت اجتماعی‌شان از لحاظ انجام رفتارهای مذهبی نه اعتقادات و جنبه‌های شخصی مذهب کمتر فعال اند؟  در این پژوهش یک گام به جلوتر آمده و با توجه به سطح تحصیلات والدین، دین‌داری فرزندان نوجوان آنان را مورد ارزیابی قرار می‌دهیم . یعنی آیا ارتباط معکوس تحصیلداری با دین‌داری بزرگسالان ، برای فرزندان آنان نیز قابل صدق است؟ به‌عبارت‌دیگر: آیا دینداری فرزندان نوجوان خانواده‌های تحصیل‌کرده دانشگاهی کمتر از فرزندان نوجوان سایر خانواده‌هاست؟ چرا؟
 اگر تحصیلات والدین هم‌بستگی منفی با دین‌داری خودشان و نوجوانانشان داشته باشد باید واقعیتی را که حاکم بر کلیه تبیین‌های نظری خواهد بود پذیرفت. و آن نقش تعیین‌کننده خانواده‌ها در جامعه‌پذیری مذهبی فرزندانشان، حتی در سنین نوجوانی است .
به‌نظر می‌رسد در میان سازمان‌ها و کارگزاران جامعه‌پذیری در ایران( مثل خانواده، مدرسه، همسالان و رسانه‌های جمعی) خانواده عامل اصلی و تعیین‌کننده در اجتماعی کردن افراد باشد. تأثیر مدرسه در منش و شخصیت کودکان، احتمالاً مبالغه‌آمیز و بی‌اساس است. و تاثیر واقعی، اصیل و پایدار در خانه و خانواده است. (موریس 1373)
تبیین‌های نظری احتمالی برای این هم‌بستگی منفی میان تحصیلات و دین‌داری والدین و فرزندانشان: یک احتمال این است که فراگرد تحصیلات، بالاخص در سطوح آموزش عالی، خودبه‌خود ارزش‌های دنیوی و غیردینی را تشویق و ترویج می‌کند؛ یکی به این دلیل که در درس‌های دانشگاهی بر این ارزش‌ها تاکید می‌شود (ماهیت سکولار علوم جدید) و نیز بدین‌جهت که افراد دانشگاهی در محیطی قرار می‌گیرند که نسبت یک چنین افرادی بیشتر است. براساس این چارچوب نظری که تبیین گرایشی نام دارد،  والدین تحصیل‌کرده به‌علت سرشت سکولار تحصیلات عالی به تدریس دین‌داری شان از حیض از حیث بینش ، گرایش و رفتاری تضعیف‌شده و برهمین اساس فرزندانشان را نیز تربیت می‌کنند.  اما تبیین احتمالی دیگری به نام تبیین موقعیتی نیز وجود دارد که در مورد موقعیتی که افراد تحصیل‌کرده در جامعه دارند صحبت می‌کند.  طبق این تبیین برای والدین تحصیل‌کرده دانشگاهی، اهمیت تحصیلات فرزند در جهت حفظ موقعیت اجتماعی است . درحالی‌که برای سایر والدین ، افزایش تحصیلات فرزندان تلاشی است برای ارتقای موقعیت اجتماعی آنان .  یعنی والدین تحصیل‌کرده برای حفظ و بازتولید موقعیتی که برایشان فراهم‌شده تلاش می‌کنند.  و توفیق علمی فرزندان به تحصیلات والدین بستگی پیدا می‌کند که بالاترین مدرک تحصیلی ایشان آن را تعیین می‌کنند . و چون والدین تحصیل‌کرده به‌منظور حفظ منزلت و موقعیت اجتماعی خانواده اصرار دارند که فرزندان بیشتر درس بخوانند ، توجه و تاکید کمتری به ایام مراسم، مناسک و سایر امور مذهبی فرزندانشان نشان می‌دهند.
 درمجموع براساس چارچوب نظری (مدل موقعیتی) می‌توان استنباط کرد که دین‌داری ضعیف‌تر فرزندان خانواده تحصیل‌کرده دانشگاهی، نسبت‌به سایر خانواده‌ها بهایی است که این نوع خانواده‌ها، برای موقعی موفقیت تحصیلی فرزندان و بازتولید معمول موفقیت اجتماعی خانواده‌ها، می‌پردازند.
 از طرف دیگر همان‌طور که پارستز مطرح کرده ، از لحاظ نقش‌های ساختی در آن خانواده ، جان جنبه ابزاری نقش پدر و جنبه ابزاری یا اظهاری نقش مادر بیشتر است . بنابراین جامعه‌پذیری و تربیت فرزندان که بیشتر جنبه عاطفی و حمایتی دارد، اغلب تحت تاثیر مادر است ، که نقش مربی اصلی درون خانواده را به‌عهده دارد و پدر غالباً نقش نان‌آور خانواده را ایفا می‌کند. بر این اساس تحصیلات پدر اثر چندانی بر تعلقات مذهبی فرزندان ندارد و بیشترین اثر مربوط به تحصیلات مادر است.


منبع : نشریه علوم اجتماعی - خانواده ، دانشگاه و جامع پذیری مذهبی نویسنده محمدرضا طالبان

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

در حالی که در آمریکا، عمدتاً روان‌شناسان، روان‌شناسی دین را پیشرفت دادند، در آلمان، این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. برای مثال در آثار شلایر ماخر،دیدگاه روان شناختی درمقایسه با موضع الهیاتی،دردرجه دوم اهمیت قرار داشت.ویلهلم ونت،فروید،یونگ واریکسون ازدانشمندان این مکتب هستند.
شلایر ماخر درباره احساسات و بینش های دینی از جنبش رمانتیک» آلمان متأثر است.
 فیلسوف و الهی دان آلمانی، به دفاع از آموزه های دینی پرداخت و برای حفظ دین، دست به دامن مباحث ذوقی و احساسی شد. او مدعی گردید: اساساً دین بر استدلال عقلی و برهان فلسفی مبتنی نیست، بلکه احساسی که در اعماق قلب متدیّنان است، گوهر اصلی دین است و مرکز و ثقل ایمان نه در کتاب مقدّس، که در درون و اعماق قلب انسان های باایمان جای دارد.
شلایر ماخر، که از استدلال عقلی در آموزه های دینی به شدت گریزان بود، اصل و اساس دین را احساس وابستگی مطلق و تجربه دینی می دانست و معتقد بود: ادلّه عقلی سنگ زیرین این تجربه را به خطر می اندازد.
شلایر ماخر بر احساسات و عواطف صرف تأکید میورزد و تجربه دینی را از باورها و نظام اعتقادی افراد مستقل می داند.
فردریک شلایرماخر با توصیف جوهر دین به عنوان پدیده‌‌‌‌ای که حاصل معرفت- چه علمی و چه فلسفی- نیست و نیز نباید آن را در معنای اخلاقی جستجو کرد و آن را نباید حاصل هیچ استدلالی دانست، تأثیر ماندگار و تازه‌‌‌‌ای بر الهیات پروتستان نهاد. به نظر او جوهر دین در احساس دینی خاصی که احساس وابستگی مطلق است، یافت می‌‌‌‌شود. او بر این باور است فلسفۀ دین بی‌‌‌‌حاصلی که در دئیزم» مطرح است و دگماهایی که کلیسا از آن خبر می‌‌‌‌دهد، در حقیقت دین نیست. دین حقیقی یعنی شهود بی‌‌‌‌واسطۀ وجود جمعی همۀ جهان کرانمند در آن وجود و به واسطۀ آن وجود بی‌‌‌‌کران و درک همۀ اشیای زمانمند در وجودی لایزال. دین حقیقی احساس و چشیدن این وجود بی‌‌‌‌کران است.

فردریک شلایر ماخر را پدر تجربه دینی» نامیده اند، در نوشته های پرنفوذش در قرن نوزدهم، ادعا کرد که تجربه دینی تجربه ای عقلی یا معرفتی نیست، بلکه احساس اتکای مطلق و یک پارچه به مبدأ یا قدرتی متمایز از جهان است.» این تجربه، تجربه ای شهودی است که اعتبارش قائم به خود است و مستقل از تصورات، اعتقادات یا اعمال است. چون این تجربه نوعی احساس است و از حدّ تمایزات مفهومی فراتر می رود، بدین روی، نمی توانیم آن را توصیف کنیم. این تجربه حسی و عاطفی است، نه معرفتی.
شلایر ماخر با تدوین دو کتاب مهم، ایده خود را بسط داد و آن را استحکام بخشید. از جمله کتاب های او
 درباره دین
 ایمان مسیحی
فروید تصویر خدا را در چهره ی پدر می دید و آن را نوعی فرافکنی پدر واقعی شخص به منظور رفع عقده ی ادیپ محسوب می کرد. البته رویکرد فروید کاملاً مخالف با رویکردی بود که مردم مذهبی اتخاذ می کنند. یونگ نیز اگر چه ' کهن الگوها' را در میزان ابعاد مفاهیمی که از خدا وجود دارند ، سهیم می دانست اما به هر حال او نیز به پیوند استوار بین نحوه ی تلقی کودکان از پدر واقعی شان و تصور آنان از خدا اذعان داشت.

 

 

 

منابع : روانشناسی دین هاشملو _ پژوهش نامه فلسفه دین ( نامه حکمت) مسعود اذربایجانی و انتشارات حوزه

 

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

رویکرد تجربی وحتی ازمایشگاهی به دین ونگاه توصیفی درمطالعات دینی،مهمترین ویژگی این سنت است.گالتون (1822-1921)،دانشمند انگلیسی، بنیانگذارروانشناسی تفاوتهای فردی وبنیانگذار روانشناسی دین درانگلیس می باشد.او نخستین کسی است که ازروش اماری همبستگی دراین زمینه استفاده کردوبه توصیفف رفتارهای دینی ازطریق توزیع پرسشنامه وازمون با به کار گیری امار پرداخت.
ازدیگر طرفداران این سنت اتنلی هال وادوین استارباک هستند.استنلی هال بنیانگذار روانشناسی دین درامریکاست.وی برای این منظور ،دانشکده روانشناسی دین دردانشگاه کلارک را تاسیس کرد.
استارباک برای تحقیق درباره پیدایش مفهوم خدا میان اقوام بدوی،با توجه به تحول وتکامل شخصیت،ازروش گرداوری مواد ومطالب زندگینامه ای،درون نگری،تامل شخصی وپرسشنامه استفاده کرد وانهارا طبقه بندی وتحلیل نمود.
استارباک همواره این احساس راداشت که،دین یک رازاست وعلم هرگز همه ابعاد انرا نخواهد شناخت.
ویلیام جیمز از مهمترین روانشناسان پراگماتیسیم است درکتاب مهمش به نام انواع تجربه دینی می گوید : « ارزیابی نهایی یک عقیده یا یک تجربه را می توان فقط در سایه ثمربخشی آن در زندگی فرد انجام داد » . کتاب انواع تجربه دینی، که مجموعه سخنرانی های جیمز درباره تجربه دینی است، به رغم انتقادات، به سرعت به اثری تبدیل شد که مورد توجه اهل فن قرار گرفت و در همان سال شش بار تجدید چاپ شد. معروف است که راسل به ویتگنشتاین توصیه کرد که این کتاب را بخواند.  تئودور فلورنوئا در این باره می گوید: بهترین و مشخص ترین نمونه این توانایی هنرمندانه در نفوذ به اعماق ضمیر دیگران، بی تردید کتاب معروف به نام انواع تجربه دینی است. این کتاب اکنون هم درتمام جهان به عنوان مهمترین منبع مربوط به این حوزه شناخته می شود.

در حال حاضر در انجمن روانشناسی امریکا، بخش مستقلی به روانشناسی دین اختصاص داده شده است و همچنین روانشناسی دین به عنوان یک کرسی دانشگاهی در بسیاری از دانشگاه های معتبر دنیا ارائه می شود.

 

 

منابع : روانشناسی دین حوزه _ روانشناسی هاشملو

 

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

بیشترین پژوهشهای دانشمندان فرانسوی درزمینه روانشناسی دین اثاری است که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه شده است.اگرچه علاقه به بحث درباره ارتباط بیماری روانی بادینداری،دردو سنت دیگر نیز وجود داشته است،اما درفرانسه،برخی از بزرگترین اسیب شناسان قرن19توجه مستمری به این موضوع نشانداده اند.                                                                                           سرشناس ترین اشخاص در این مکتب:                                                                            1)ژان مارتین شارکو(1825-1893)،بزرگترین عصب شناس عصر خود میباشدوعقیده دارد،جن زدگی چیزی نیست جز نوع خاصی از هیستری.ومیگوید شفای دینی را می توان از راه تلقین به خود وسرایت ویژگیهای روانی در گروه تبیین ودرک کرد.                                                                                                                        2)پیرژاته(1859-1947):سرشناسترین فرد در بین همکارانش وشاگردان شارکو است که در روانشناسی دین کار کرد.
مطالعاتش ،روی بیماری به نام"مادلین"است که سالها با او مکا تبه داشت.مادلین گرفتگی عضلانی داشت وروی انگشتان پا راه میرفت.حالتهای شبه عرفانی داشت که،از حالتهای اتحاد با خدا شروع می شد،به صلیب اویزان میشد،بیحرکت می ماندوبه حالت شکنجه وعذاب ختم می شد. او فکر می کرد خدا اورا تنها گذاشته ورها کرده  وتحت نیروهای اهریمنی است،ودر سال چند بار زخم هایی در بدنش ایجاد می شدچون مسیح مصلوب.
ژاته پسازبررسی های دقیق ، به این نتیجه رسید،که مادلین به اختلال ضعف روانی یا همان اختلال ووسواس فکری-عملی دچار است.
3)تئودر فلورتو(1854-1920):به حالتهای استثنیی روانی ،علاقه داشت.مطالعات گسترده اودرباره احضار ارواح ،به فهم روبه رشدضمیر ناخود اگاه بسیار کمک کرد.
علا قه ای جانبدارانه به دین داشت.او به دلیل دو اصل بنیادین معروف شد،که این دواصل،اساس روانشناسی ددینرا فراهم میکنند:1)اصل برون داشت امور متعالی،روانشناسان دین،باید درموردوجود مستقل موضوعات دینی(مثل خدا)نه موضع انکاروطرد ،ونه موضع تاییداتخاذکنند.انها باید ،فقط احساس تعالی را مورد بررسی قرار دهندوظرایف وانواع انرابا دقت مشاهده وبررسی کنند.
2)اصل تفسیر زیست شناختی:براساس این اصل،دین چهارویژگی دارد.
الف)دریافتنشرایط ارگانیک برای پدیدارهای دینی(فیریولوژیک)
ب)در بررسی دقیق عوامل درونی وبیرونی درسیر تحولی شان(ژنتیک یا تحولی)
ج)درحساسیت به تفاوتهای فردی(تطبیقی)
د)دربه رسمیت شناختن اینکه زندگی دینی،فرایندی زنده وبسیار پیچیدهو مشتمل بر تعامل با بسیاری عوامل است(پویایی)
4)ژان پیاژه(1896-1980):او کلیسا رابه عنوان بزرگترین دشمن عقیده دینی مسیحیت  واقعی میدانست.
او هیچ وقت دروجود خدا شک نکرد،اما دلایلاثبات وجود خدا را ضعیف می دانست.درمورد نگرشهای دینی،دونوع نگرش بنیادین راازهم متمایز میکند:الف)نگرش متعالی(ماورائی)که خدایی فراتر ازدرک ماست.
ب9نگرش حضور همه جایی خداوند(خدای علتها،ارزشهاوخداییکه در درون ماست ،نه خدای جهان خارج.)

 

 

منابع : پژوهشکده باقر العلوم _ ویکیپدیا

تاریخ مراجعه :  25اردیبهشت

 

  • زهرا میرزاده بیدختی
  • ۰
  • ۰

روان شناسی دین ، مشتمل است بر به کاربریه متد های روانشناختی و فریم ورک های تفسیری ، بر مفاد گوناگون سنن دینی و همچنین بر ، هم افراد مذهبی و هم غیر مذهبی .

در نظریه های روانشناسی دین دو جریان اصلی وجود دارد: 1 ) جریان توصیفی : که ریشه های ان را میتوان در نوشته هایی یافت که شامل متون مقدس و سنت های بزرگ دینی است مثل اعترافات اگوستین .

2) جریان تبیینی : که حاصل این گمان است که دین چیزی جز ان است که می نماید.

جریان توصیفی ، دین را با همدلی و از درون ترسیم می کند ولی جریان تبیینی نقادانه تر و از بیرون.

مکاتب روانشناسی دین : 1) مکتب روسی     2) مکتب فرانسوی      3) مکتب المانی   4)مکتب انگلیسی_ امریکایی

 

ادیان در روسیه متنوع اند، و قانونی مصوب ۱۹۹۷ مسیحیت، اسلام، بوداگرایی، و یهودیت را در تاریخ روسیه حائز اهمیت می‌داند. مسیحیت ارتدکس (زبان روسی: Православие Pravoslaviye) بزرگترین دین و دین سنتی روسیه است، که بر اساس قانونی مصوب ۱۹۹۷ بخشی از میراث تاریخی روسیه است.

کلیسای ارتدوکس روسی دین غالب در روسیه است. بیش از ۹۵٪ کلیساهای ارتدکس ثبت شده به کلیسای ارتدوکس روسی وابسته‌اند و تعداد کمتری کلیساهای ارتدکس دیگر هم وجود دارند. به هر روی اکثریت قاطع مؤمنین ارتدکس هر روزه به کلیسا نمی‌روند.

کارل مارکس، متفکر آلمانی قرن نوزدهمی، بنیان‌گذار و نظریه‌پرداز اصلی مارکسیسم، نگرشی پیچیده و ضد و نقیض نسبت به دین داشت. وی در وهلهٔ اول دین را «افیون توده‌ها» و «روحِ شرایط بی‌روح» می‌دانست که برای طبقهٔ حاکم مفید است زیرا هزار سال بود که به طبقهٔ کارگر امیدهای دروغین می‌داد. در عین حال، مارکس دین را به عنوان نمودی از اعتراض طبقهٔ کارگر نسبت به وضعیت اقتصادی نامناسب و ازخودبیگانگی‌شان، در نظر می‌گرفت. در تعبیر مارکسیست-لنینیستی از نظریهٔ مارکسیستی، که بخشی عمده از آن توسط گرجستانی انقلابی و رهبر شوروی جوزف استالین، توسعه یافته‌است، به دین، به صورت مانعی که پیشرفت بشری را کند می‌کند نگریسته می‌شود. به همین دلیل، تعدادی از حکومت‌های مارکسیست-لنینیست قرن بیستمی، از جمله شوروی پس از ولادیمیر لنین و جمهوری خلق چین تحت رهبری مائو تسه‌تونگ، بی‌خدایی حکومتی را در دستور کار قرار دادند.

دیدگاه‌های کارل مارکس به مذهب، موضوع تفسیرهای بسیاری بوده‌اند. او در بخشی مشهور از «نقد فلسفه حق هگل» می‌نویسد:

رنج مذهبی، در آن و عین حال، تجلی رنج حقیقی و اعتراضی به رنج حقیقی است. دین آهِ مخلوق مظلوم، قلب دنیایی سنگ دل، و روح شرایط بی‌روح است. [دین] افیون توده‌هاست.

 

به اذعان هاوارد زین، دیدگاه مارکس نسبت به دین، «همیشه به شکل عبارتی مانند «دین افیون خلق است»، منفی نبود، بلکه نظر مثبت وی به دین در جایی که از آن به عنوان «آهِ مخلوق به تنگنا درآمده»، «جان جهان شقاوت بار» و «روح اوضاع بی‌روح» یاد می‌کند، قابل مشاهده است. این به فهم محبوبیت گستردهٔ شارلاتان‌ها مذهبی در تلویزیون، و همچنان تأثیر الهیات آزادی‌بخش در پیوند زدن روحیهٔ مذهبی به انرژی جنبش‌های انقلابی در کشورهای بسیار فقیر کمک می‌کند». برخی تحقیقات جدید بر این نظراند که عبارت «افیون توده‌ها» خود استعاره‌ای دیالکتیکی ست از زمان انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، دو مورد از مهم‌ترین و در عین حال کمتر درک شده تأثیر فرهنگی این انقلاب، فلسفه و دین بوده‌است. این تأثیر البته نه‌تنها در اتحاد جماهیر شوروی بلکه بعد از جنگ جهانی دوم در اروپای شرقی که تحت سلطه شوروی بود نیز عظیم بوده‌است. آثار کمونیسم برای فلسفه و دین در سراسر مدار اتحاد جماهیر شوروی به دور از کم پرداختن است و توسط کلیشه‌های مارکسیسم یکپارچه و پی‌در‌پی و خردکننده به کلیسا و ایمان شیطانی حمله شده‌است. بدون تردید مارکسیسم فلسفه حاکم در سراسر اروپای شرقی است. در اتحاد جماهیر شوروی، مارکسیسم-لنینیسم یا ماده گرایی دیالکتیکی فلسفه رسمی و تنها تحمل‌پذیر است و بسیاری از کشورهای اروپای شرقی از نظر شوروی در فلسفه مانند سایر زمینه‌ها پیروی می‌کنند. اما در کشورهای مارکسیسم تنها پس از جنگ جهانی دوم تحمیل شد و گسترش آن همیشه از مدل شوروی کپی برداری نکرده‌است .

اتحاد جماهیر  شوروی یک دولت بی خدا بود که در ان از مذهب به شدت پرهیز شده و با پیروان ادیان گاهی بشدت برخورد میشد . ولی بیش از یک سوم مردم این کشور اعتقادات مذهبی خود ، مسیحیت و اسلام را حفظ کرده بودند .

در دوران استالین ازار و تبعیض مذهبی بشدت کاهش یافت و بسیاری از معابد بازگشایی شد .

قش دین در زندگی روزمرهٔ شهروندان شوروی بسیار متفاوت بود، با این حال دو سوم جمعیت شوروی غیر مذهبی بودند. حدود نیمی از مردم، از جمله اعضای حزب کمونیست حاکم و مقامات بلندپایهٔ دولتی، اذعان به بی‌خدایی داشتند. در نظر اکثر شهروندان شوروی، مذهب غیرضروری شناخته می‌شد. تا پیش از فروپاشی در اواخر سال ۱۹۹۱، آمار رسمی مذهب در اتحاد جماهیر شوروی در دسترس نبود. بی‌خدایی دولتی در شوروی با عنوان gosateizm شناخته می‌شد.

 

 

منابع : روانشناسی دین دیوید ولف _ ویکی پدیا :(دین در روسیه _ مارکسیسم و مذهب و مذهب در اتحاد جماهیر شوروی)

 

 

تاریخ مراجعبه : 1400/2/25

  • زهرا میرزاده بیدختی