فروید
زیگموند فروید متولد 6می1856 در جمهوری چک میباشد.
برای درک شخصیت هر فرد غیر از عوامل جسمی باید ابتدا به رابطه او با مادرش توجه شود. فروید اطلاعات چندانی ، در اینمورد بهجای نگذاشته و در میان رؤیاهای کتاب تعبیر رؤیا ، فقط دو مورد به مادرش مربوط میشود. که این دو مورد وابستگی شدید او به مادرش را نشان میدهد. این وابستگی که او آن را از دیگران و حتی از خود هم پنهان میکرد ، در شناخت شخصیت فروید و حتی در درک ، کشفهای اساسی او، یعنی عقده ادیپ، فوقالعاده اهمیت دارد. تعجبی ندارد که ببینیم وابستگی فروید به مادرش ، چگونه به وابستگی او به همسرش هم بهصورت عشقی مادر گونه تجلی میکند. عجیبترین جنبه این واسه وابستگی تضادی است که در دوره قبل و بعد زناشویی او دیده میشود. فروید در سالهای نامزدی ، یک عاشق حرارتی مشتاق و بینهایت حسود بود. ولی بعد از شروع زندگی مشترک، به همسرش بهعنوان فردی درجه دو و مینگریست.حتی حق طبیعی مرد برای نظارت بر زندگی زن ، یکی از عقاید فروید و ناشی از اعتقاد برتری جنس مذکر بود.
عقاید فروید دربارهی زنان با اغلب مردان معمولی اروپا در سالهای 1880 تا 1890تفاوت ندارد ، ولی فرویدی یک مرد معمولی نبود. و در بسیاری زمینهها دربرابر عمیقترین تعصبات عصر خود طغیان کرده بود ، بااینهمه در مورد زنان ، عادیترین عقاید و عقاید را تکرار میکند، و جان استوارت میل را بهعلت عقایدی که کمتر از پنجاه سال بعد مورد قبول دنیا واقع شد ، پوچ و غیر آدمیزاد، خطاب میکند.
این تفکر نشاندهنده این است که فروید تا چه حد زنان را در موقعیتی پستی قرار میدهد. فروید زنان را چون مردانی اخته میدید، که انگار از خود جنسیت اصیلی ندارند و همیشه به مردان حسادت میورزد. فراخود ضعیفی دارند و موجوداتی پوچ و غیر قابل اعتمادند. و پنجاه سال بعد هم که دنیا به سمت توجه به زنان تغییر میکرد ، و هنوز همان عقاید قبلی خود را داشت . نکته جالبتوجه این است که فروید ، به رغم خودکاوی( روانکاوی خود ) در مورد زناشویی خویش چقدر کور و نابینا بودهاست. و تمام سفرها و وقتهای استراحت خود را با دوستان و همکاران و بدون همسرش میگذراند . فروید حس همدردی نداشت ، یا خیلی کم داشت . و به شیوهای که ویژگی طبقه متوسط است ، فقط به خود ، خانواده خود و افکار خود علاقه داشت.
وابستگی فروید به وجودی مادر گونه منحصر به مادر یا همسرش نبود، بلکه بعدها این وابستگی به مردان مسنتر چون بروئر و همسن و سالان چون فلیس و شاگردانی چون یونگ هم منتقل شد. ولی درعینحال فروید برای نشاندادن استقلال خود ، غرور تندوتیزی داشت و از مورد حمایت واقع شدن ، ابراز تنفر میکرد و خشمگین میشد. و این حس باعث شده بود که او آگاهی از وابستگی خود به دیگران را سرکوب کند و زمانیکه دوستانش موفق نمیشدند ، تا نقش مادری را کاملاً در مورد او ایفا کنند ، با قطع رشتهی دوستی ، این رابطه را مطلقاً انکار میکرد. دوستی های بزرگ او همیشه شبیه یکدیگراند : دوستی شدید برای چند سال و سپس قطع کامل رشته دوستی و تنفر تا صد طرح تا سرحد مرگ .
این سرنوشت دوستی او با بروئر ، فلیس ، یونگ ، آلفرد آدلر رانگ و حتی شاگرد وفادارش فرنتسی بود که هرگز تصور نمیکرد روزی از فروید و نهضت او جدا شود. از نظر فروید ،یونگ میتوانست آیندهی جنبش روانکاوی را تضمین کند، بااینهمه رشتهی دوستی با او را نیز پاره کرد. اما در قطع رابطهی فروید با یونگ با قطع رابطه او با بروئر، فیلیس آدلر و دیگران تفاوتی وجود داشت . اختلاف علمی فروید و یونگ اساسیتر از اختلاف عقیده فروید با دیگران بود. فروید مرد خردگرا بود و هدف او از درک ضمیر ناخودآگاه ، مهار کردن آن بود. اما یونگ به نسبت رمانتیک و ضد خردگرایی تمایل داشت و به اصالت خرد فکر و هوش شک داشت و ضمیر ناخودآگاه را معرف نا خردگرایی و عمیقترین سرچشمهی فرزانگی میدانست.
باورهای دینی فروید چه بودن؟ باورهای دینی و آشکار است ، زیرا او اعتقادات خود را بهوضوح در آثارش ، مخصوصاً آیندهی یک پندار، بیان کردهاست . و ایمان به خدا را تثبیتی است آرزوی حفاظت و حمایت کامل توسط وجودی پدرگونه میداند ؛ بیان میلی برای کمک گرفتن و نجات پیدا کردن ، در حالی که بشر با رهایی از پندار های کودکان و به کار گیریه نیروی خود و مهارت خود اگرنتواند خود را نجات بدهد ،دستکم میتواند به خود کمک کند . او آیین مذهبی را تقلیدی از آیین روان رنجورانه میدانست.
از نظر فروید دین خطرناک است ، زیرا : 1) به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک میکند 2) دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است مانع رشد فکری و تفکر انتقادی میشود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده و در دیگر حوزههای فکری اثر میگذارد زیرا دین اصولاً در مورد همه چیزها ان اظهار نظر کرده ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان میشود تفکر باید آزاد باشد فروید مستقیماً دین را عامل عقبماندگی انسانها در طی قرون میداند با گسترش روشنفکری در اروپا دانش گسترش یافت بهطوریکه در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله شروع و در فلسفه از ایپک لذا با دکارت به بعد شروع میشود به طورخلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد میشود 3) دین اخلاق را بر پایههای متزلزل قرار میدهد اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد بههمین دلیل عقبنشینی دین باعث کمرنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه این مطلب فروید را قبول ندارند.
منابع : کتاب رسالت زیگمویند فروید نوشته اریش فروم و وکیپدیا
- ۰۰/۰۴/۲۳